اصطلاح هوش فرهنگی به مهارتی برای همبستگی و اینکه چگونه یک یا تیم میتواند به طور موثر در یک محیط متنوع کار کند، اطلاق میشود.
این موضوع توانایی کار در تیمهای چندفرهنگی را در حالی که ذهن باز، قضاوت نکردن و تمرین حساسیت را نشان میدهد، تعیین میکند. این توانایی شامل درک، پذیرش و استقامت است.
هوش فرهنگی به اعضای تیم کمک میکند تا احساس فراگیری داشته باشند و حس تعلق را ایجاد میکند همچنین در حوزه کسب و کار بر خلاقیت، اشتراک دانش و ایجاد تیمهای کارآمد تأثیر میگذارد و کارایی را افزایش میدهد.
اصطلاح هوش فرهنگی اولین بار توسط ایرلی و آنگ (2003) مطرح شد و به عنوان نظریه ای جدید در دنیای مدیریت و روانشناسی سازمانی معرفی شد. ارلی و آنگ هوش فرهنگی را توانایی عملکرد و مدیریت موثر در حوزه های مختلف فرهنگی تعریف کردند (مالای و همکاران، 1395: 102).
هوش فرهنگی به عنوان توانایی افراد برای یادگیری مستمر و توسعه درک بهتر از میراث فرهنگی، سنتها و ارزشها و رشد شخصی از طریق رفتار مؤثر با افراد با پیشینهها و ادراکات مختلف فرهنگی تعریف میشود. در تعریفی دیگر، هوش فرهنگی توانایی درک، تفسیر و عمل مؤثر در موقعیتهای فرهنگی متنوع است و با مفاهیم مرتبط با هوش که هوش را بیشتر به عنوان یک توانایی شناختی مینگرند، سازگار است.
هوش فرهنگی قابلیتی فردی است که به افراد کمک خواهد کرد تا در موقعیتهای متفاوت و متنوع فرهنگی به طور اثربخش عمل کنند.
در پژوهشهای مرتبط با هوش فرهنگی همواره به چهار بعد اصلی هوش فرهنگی اشاره شده است. این چهار بعد شامل فراشناختی، شناختی، انگیزشی و رفتاری هستند (بلوچی ونعمت الهی، 1400: 4).
در واقع، هوش فرهنگی ظرفیتی است که به افراد امکان می دهد فرهنگ های متنوعی را درک کنند و بر اساس آن عمل کنند.
افراد با سطح هوش فرهنگی بالاتر در بیان احساسات و حالات فیزیکی مهارت بیشتری دارند. در واقع، توانایی درک و تفسیر زمینه های فرهنگی و انطباق رفتار یکی از مهارت هایی است که اساساً برای افراد شاغل در شرکت های بین المللی بسیار مهم است (آهنگر و همکاران، 1394: 184).
هوش فرهنگی افراد را قادر می سازد تا از نحوه تفکر و واکنش دیگران نسبت به الگوهای رفتاری آگاه شوند و در نتیجه موانع ارتباطات بین فرهنگی را کاهش داده و افراد را برای مدیریت تنوع فرهنگی توانمند می سازد. (خالق خواه و همکاران، 1398: 87).
ارلی و آنگوش فرهنگ را توانایی یادگیری الگوهای جدید در تعاملات فرهنگی و دادن پاسخ های رفتاری صحیح به این الگوها تعریف کردند. آنها بر این باور بودند که یافتن نشانه ها و نمادهای آشنا که بتوان از آنها برای برقراری ارتباط در مواجهه با موقعیت های فرهنگی جدید استفاده کرد، دشوار است.